متين پسر پاييزي منمتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
آرتين پسر پاييزي منآرتين پسر پاييزي من، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

پسرهاي پاییزی من

در سن 2 سالگی ویک ماهگی

  متینم امید زندگی من وقتی که اومدی تو سرنوشتم احساس کردم با"تو" توی بهشتم تو در کدام جمله ام نهفته ای؟ لایق کدام واژه ای؟ تو قلب نوشته های منی همیشه...   متین من   تا آخرین طلوع و غروبم تا آخرین نفس دوستت خواهم داشت رویای واقعی زیبای زندگی من ...   متین من وقتی تو مال منی دیگه چه آرزویی داشته باشم از خدا وقتی یکی مثل تو رو دارم چرا باید از غم وغصه بنالم پس همیشه شاد می مانم تا ابد دوووووووووستت دارم  تا الان که دو سال و یک ماهت هست  ماشاا.باهوش و کنجکاو هستی اگه حرفی بهت بزنم بیشتر متوجه میشی و... ...
25 دی 1392

مسابقه نی نی شکمو

تا 18 مرداد ماه وقت دارید به متین رای بدید   دوستان خوبم متین در مسابقه نی نی شکمو شرکت کرده اگه میخواین بهش رای بدید کد ١٧٤ به شماره پیامک: ٢٠٠٠ ٨٠٨٠ ٢٠٠ ( دوهزار هشتاد هشتاد دویست) ارسال کنین     ممنونم ..       تاکید میکنم یکبار فقط باهرشماره موبایل رای بدید ادامه رو از دست ندین :  متین در مسابقه نی نی شکمو از 852 نفری که شرکت کرده بودن  91 رتبه بدست آوردکه خیلی رتبه خوبی بود با توجه به اینکه من بخاطر اسباب کشی از مسابقه کنار کشیدم نه تبلیغ میکردم ونه دیگه وقت داشتم رای جمع کنم کلا ...
8 دی 1392

دخترخاله های متین

متین جان امروز ١٤/٣/٩٢ رفتیم بیمارستان اردیبهشت که دوقلوهای خاله میترا رو ببینیم تو رو راه ندادن چون کوچولوی هنوز ومحیط بیمارستان هم آلوده تو و ریحانه موندین پیش بابایی ها در محوطه متین نمیدونی دیشب اصلا خوابم نمیبرد دلم پیش خاله میترا بود ساعت حدودا ١٢ بود که نی نی ها بدنیا اومدن وخاله مریم که اونجا بود بهمون تلفن زد وگفت دوتا نی نی خوشکل ودوست داشتنی بدنیا اومدن منم ساعت ١ شب به خاله میترا پیامک زدم تبریک گفتم واز صبح که بیدارشدم خاله میترا ٣ بارباهام تماس گرفت از نی نی ها میگفت خلاصه اینکه اونا رو دیدم خیلی خوشکلن وقتی دیدمشون اصلا حاضرنبودم بیام خونه ولی فردا ایشالا مرخص میشن میان طبقه پایین خونه ما خونه خاله مریم و تا چند ...
8 دی 1392

برگشت بابا حاجی از کربلا

در تاریخ ٥/9/92 بابا حاجی از کربلا بسلامتی برگشت وما بی نهایت خوشحال شدیم  و  سوغاتی تو از این سفر یک تبلت بود که حسابی خوشت اومده کلی بازی میکنی موقعی که بابا حاجی دیدی صداش میکردی میگفتی که بغلت کنه عزیزم که دلت تنگ شده بود شب برگشت بابا حاجی خونه خیلی شلوغ بود ولی تو نمیدونم چرا رو میگرفتی اول مهمونی از من جدا نمیشدی تا این که یخ ت باز شد و قاطی بچه ها شدی آناهیتا و بنیتا هم اومدن ولی خیلی زود رفتن آخه خوشکلای خاله از سر وصدا خوششون نمیاد چنان گریه ی راه انداختن که خاله میترا مجبور شد برگرده خونشون توی ذهنم یک دنیا واست حرف دارم . . . ولی توی دلم یک جمله بیشتر نیست : “ دوستــت دارمـــ ...
8 دی 1392

شب یلدا و تولد امین جونم

  برایت یک بغل گندم، دلی خشنود از مردم، برایت یک بغل مریم، که مست از می شوی هر دم، برایت قدرت آرش، که دشمن را زنی آتش.برایت سفره ای ساده، حلال و پاک و آماده، برایت یک غزل احساس، دوبیتی های عطر یاس...برایت هرچه خوبی هست، صمیمانه دعا کردم...                                                              یلدا مبارک   ...
8 دی 1392

وبلاگ متین من یکساله شد

متین من مهتاب قلبم امروز یکساله شد وبلاگت هورااااااااا تقدیم به توبهترینم برای تومینویسم عشقم ازعمق احساسم...! روزها یکی پس از دیگری اومدن و رفتن ودفتر عمر ما رو ورق زدن ومن توی این دفتر خاطرات الکترونیکی کلی خاطره دارم خاطرات فراموش نشدنی هر كلمه و هر لحظه از تو نوشتم ازتو به فرداها رسیدم خوشبختی رو درکنار تو بر روی صفحه دفترعشق کشیدم می نویسم همه ی با تو بودن ها را ... از تو می نویسم که بودنت برایم آرامش خاطر هست  وبلاگت دوس دارم چون میتونم از احساساتم نسبت به تو بگم از حس ناب مادر بودن که من برای تو که وجودمی کنار گذاشته م و تمام نوشته هام سرشار از عشق و حس مادرانه هست متین تو ب...
5 دی 1392

رفتن باباحاجی به کربلا

متین عزیزم دیشب (92/9/26 )بابا حاجی رفت کربلا خیلی دلم واسش ازهمین حالا تنگ شده بابا جونمی ، عمرمی ، قلبمی تو بزرگترین حامی من در زندگی بودی وهستی  امیدوارم سایه ت همیشه بر سرمان باشه وجودت چراغ خونمونه باتوجه به نا امن بودن کربلا وسوریه و عراق که این روزها موردحمله قرار گرفتن ما رو بیشتر ترسونده ولی باباحاجی نیت کرده بود اربعین کربلا باشه باتوکل به خدا وامام حسین (ع) راهی کربلاشد ماهم از صمیم قلبمون واسش دعا میکنیم که سفر بی خطر وامن داشته باشه بسلامتی برگرده پیشمون  مطمئنم متینم  توهم دلت واسه باباحاجی تنگ میشه از رفتارات مشخصه چقدر دوسش داری اصلا دست بابا حاجی رو ول نمیکردی هرجا میر...
5 دی 1392
1